ملک سلیمان مطلب کان هباست
ملک همان است سلیمان کجاست؟
حجله همان است که عذراش بست
بزم همان است که وامق نشست
حجله و بزم اینک تنها شده
وامقش افتاده و عذرا شده
سال جهان گرچه بر او برگذشت
از سر مویش سر مویی نگشت
خاک همان خصم قوی گردن است
چرخ همان ظالم گردن زنست
صحبت گیتی که تمنا کند؟
با که وفا کرد که با ما کند؟
خاک شد آن کس که در این خاک زیست
خاک چه داند که در این خاک چیست؟
هر ورقی چهره آزادهای است
هر قدمی فرق ملک زادهای است
گه ملک جانورانت کند
گاه گل کوزه گرانت کند. «نظامی»
منبع: الکلام یجر الکلام